loading...

We are all Dreamers

Fight till the last gasp

بازدید : 173
شنبه 16 اسفند 1398 زمان : 16:31

اینجا متن‌های بدون فکر و ویرایش نشده ام را می‌گذارم... چندین سال بود که کاغذهای کاهی قدیمی‌این کار را برایم انجام می‌دادند، حالا آن‌ها جایشان را دادند به یک سرور در بیان و مطمئنم که بیان در این کار موفق تر خواهد بود :)

شاید برای ان لحظه نوشتم!
بازدید : 178
سه شنبه 12 اسفند 1398 زمان : 1:31

معلم‌های ادبیات، همیشه زنگ انشا را قربانی کارهای عقب مانده‌ی خودشان می‌کردند. اما امسال... خب، امسال اوضاع خیلی متفاوت شد. صبح یکشنبه‌های ما غرق سکوت است. دقیقا مثل امروز. معلم ادبیات پشت میزش نشسته و همان طور که کارهای خودش را انجام می‌دهد گاهی نگاهش به ما می‌افتد و لبخندی می‌زند. اکثر بچه‌ها سرشان را روی میز گذاشته اند و پشت ورق‌های کتاب نگارش یواشکی چرت می‌زنند. بعضی‌ها قلم دست گرفته اند و سخت توی فکرند. بعضی‌ها نگاهشان خیره است به بیرون. صدای خنده و فریاد از حیاط به گوش می‌رسد. معلم ادبیات اخم‌هایش را در هم می‌کند و پنجره را که گشوده بودیم و از نسیم خنکی که می‌وزید لذت می‌بردیم، می‌بندد و با رضایت سرکار خودش بازمی‌گردد. هنوز هم خیلی از سرها روی میز است اما آن‌هایی که چرت می‌زدند حالا دیگر هوشیارند. به خاطر صدای بچه‌هاست یا بستن پنچره نمی‌دانم.

اکسل پیشرفته آنالیز کارکرد پرسنل .
بازدید : 326
سه شنبه 12 اسفند 1398 زمان : 4:43

شاید تمام این مدت داشتم نقش بازی می‌کردم. شاید من اون کسی بودم که دوستشون داشت و به روی خودش نمی‌آورد. این احمقانس ولی! چطوری میتونه همچین چیزی باشه آخه! من فقط دارم خودمو گول می‌زنم. من فقط دنبال کسیم که عاشقش شم. من فقط دنبال همینم بخاطر همین به همه به همین شکل نگاه می‌کنم و این احمقانس. می‌دونم. تو این سن من واقعا به همچین چیزی نیاز دارم. همه کسی رو دارن که عاشقش باشن من میون اون همه آدم تنها کسیم که هیچوقت عشقو تجربه نکردم. من حتی عاشق یه سلبریتی هم نیستم. من عاشق بازیگرا نیستم. من عاشق کارکترای پسر انیمه‌‌‌ای هم نیستم با اینکه هزاران دفعه و به همهه می‌گم که خوشتیپ و سکسین. ولی من عاشقشون نیستم. من عاشق هیچکس نیستم. من هیچکسو دوست ندارم اونطوری. من همه رو یه اندازه دوست دارم. من صمیمی‌ترین دوستمو اندازه خواهرم دوست دارم. من جلوییمو اندازه دوستای نتیم دوست دارم. من خواننده‌های ناشناس وبلاگمو اندازه سما دوست دارم.

صندلی اداری - مبلمان اداری محک - ارگونومیک - محک - صندلی کنفرانسی
بازدید : 165
سه شنبه 12 اسفند 1398 زمان : 4:43

اینجا متن‌های بدون فکر و ویرایش نشده ام را می‌گذارم... چندین سال بود که کاغذهای کاهی قدیمی‌این کار را برایم انجام می‌دادند، حالا آن‌ها جایشان را دادند به یک سرور در بیان و مطمئنم که بیان در این کار موفق تر خواهد بود :)

احساساتی که قرار نیست هیچوقت فاش بشن
بازدید : 160
دوشنبه 11 اسفند 1398 زمان : 8:17

فنجان قهوه را روی میز خانم موشه گذاشتم و همانطور که جواب پیام مادرم را می‌دادم حواسم به فرشته بود که برایمان از خودش می‌گفت. منظورم از «ما» من و خانم موشه است. فرشته را خیلی خوب نمی‌شناسم. دومین جلسه‌‌‌ای است که با هم داریم و جز همان چیزهای معمول چیز خاصی از یکدیگر نمی‌دانیم. می‌دانم یازدهم است و می‌دانم گرافیک می‌خواند. می‌دانم یک خواهر بزرگ دارد و می‌دانم چندتا از مشکلاتش با چندتا از مشکلات من یکی است و همین باعث می‌شود آن چنان صمیمانه به یکدیگر لبخند بزنیم که تا آخر روز، تنها بخاطر آن لبخند، مملو از شادی باشیم. من و او روی کاناپه‌های زرد رنگ اتاق کوچک خانم موشه می‌نشینیم و نوبتی از خودمان می‌گوییم. خانم موشه با اینکه خودش خیلی ساده لباس می‌پوشد و آرایشی هم ندارد، اما اتاقش خیلی زیباست و ما معمولا بحث‌هایمان را به رنگ‌های مورد علاقمان سوق می‌دهیم و زیرکانه از خانم موشه درباره‌ی رنگ سال بعد که برای اتاقش در نظر دارد می‌پرسیم. خانم موشه زیرکانه تر از ما به سوالمان پاسخی نمی‌دهد و ما متوجه می‌شویم که باید تا اولین جلسه بعد از سال نو صبر کنیم.

برسد به دست محتکران
بازدید : 368
شنبه 9 اسفند 1398 زمان : 14:05

کمتر از 20 روز مانده به سال نو. از امروز کم کم حال و هوای عید این شهر مرده را در بر می‌گیرد. بیایید از این حرف‌ها که «عید امسال متفاوت تر از سال‌های گذشته است» و نگرانی‌هایی از قبیل «نمی‌توانیم برای خرید عید بیرون برویم» بگذریم. این‌ها در لیست نگرانی‌های من رتبه‌ی آخر را دارند. این نگرانی‌ها را هم که «در این یک سالی که گذشت، آیا واقعا بزرگ شدیم؟ به قول‌هایی که سال پیش همین موقع به خودمان می‌دادیم عمل کردیم؟ کسی را خوشحال کردیم؟ برای پیمودن جاده‌ی زندگی قدمی‌برداشته ایم؟ و...» بریزید دور. برای سالی که گذشت افسوس خوردن کار احمقانه ایست. اگر سال خوبی را پشت سر گذرانده اید، خوش به حالتان و اگر نه، تلاش کنید سال بعد را برای خودتان تبدیل به سال خوبی کنید... اهدافتان را برای خودتان نگه دارید و هر شب به خودتان قول بدهید که یک روز به آن‌ها می‌رسید. در سال جدید سعی کنید کمی‌بیخیالانه تر به مشکلات نگاه کنید. یادتان باشد گریه کردن عیبی ندارد و نشانه‌ی ضعف نیست، به شرطی که بعد از گریه کردن بشوید همان آدم سابق. منتظر دیگران نباشید که بیایند و دلداریتان دهند... بگردید دنبال انگیزه‌‌‌ای که باعث می‌شود زندگی را با تمام بدی‌ها و نامردی‌هایش دوست داشته باشید. بگردید دنبال دلیلی که باعث می‌شود قدم از قدم بردارید. بگردید دنبال آن چیزی که باعث می‌شود تلاش کنید قوی شوید.

خرید پیش تصفیه دستگاه تصفیه آب در تهران
بازدید : 170
يکشنبه 3 اسفند 1398 زمان : 21:19

دامن سفیدش در دستان باد می‌رقصید. موهایش اما زیر پناه کلاهش در سکون بودند. به هرطرف نگاه می‌انداخت چیزی جز دشت نمی‌دید. دشت‌هایی که تا چند ماه پیش از طراوت و سرسبزی شان خشنود می‌گشت و هنگام قدم زدن میانشان، تمام غصه‌هایش فراموشش می‌شد. دشت‌هایی که اکنون به دلیل نباریدن باران یا گرمای سوزان یا شاید هم هر دو، دیگر از لطافت سابقشان اثری دیده نمی‌شد. او یکه و تنها میان دشت‌های غمگین ایستاده بود. خیره بود به سایبان تابستان‌های کودکی اش، تنها همدمش، تنها کسی که اجازه می‌داد بازیگوشی کند و از هر دری برایش صحبت. خیره بود به درخت تنومندی که آن زمان‌ها تا آسمان قد کشیده بود و حالا انگار با گذر زمان خمیده شده و به پیرمرد بدخلقی می‌ماند که برای شوق دیدن فرزندانش زمانی طولانی را به انتظار نشسته است. انتظاری که هنوز هم ادامه دارد...

اولین زن بانکدار ایرانی

تعداد صفحات : 1

آمار سایت
  • کل مطالب : 12
  • کل نظرات : 0
  • افراد آنلاین : 1
  • تعداد اعضا : 0
  • بازدید امروز : 1
  • بازدید کننده امروز : 2
  • باردید دیروز : 0
  • بازدید کننده دیروز : 0
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 26
  • بازدید ماه : 2
  • بازدید سال : 232
  • بازدید کلی : 3907
  • کدهای اختصاصی